خانه  :: اساتید  :: اخبار

تسلیت ایام سوگواری پایان صفر
رحلت پیامبر اکرم(ص)، شهادت امام رضا علیه السلام و امام حسن علیه السلام تسلیت باد



در سال يازدهم هجرت رسول اكرم (ص) در آخرين سفرحج (در عرفه)، در مكه و در غديرخم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران و يا در ضمن ‏سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت ‏خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود كه ‏پيامبر هم در نياز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. پيامبر اكرم (ص) يك ماه قبل از رحلت فرمود: «فراق نزديک شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزديک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى ‌گذارم و مى‌‏روم: كتاب خدا و عترتم، و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود».
در حجه‌‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: «مناسک خود را از من ‏فرا گيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم و هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد».
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين ‏و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بن‌ابى‏طالب (ع) تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: «به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه‏ جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد».
در چند روز آخر از زندگى رسول اكرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
«اى مردم! آتش فتنه‏‌ها شعله ‏ور گرديده و فتنه‏‌ها همچون پاره‏هاى امواج تاريک شب روى آورده است. من در روز رستاخيز پيشاپيش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئيد. آگاه باشيد که من درباره ثقلين از شما می پرسم، پس بنگريد چگونه پس از من درباره آن دو رفتار می‌کنيد، زيرا که خدای لطيف و خبير مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی شوند تا مرا ديدار کنند. آگاه باشيد که من آن دو را در ميان شما به جای نهادم ( کتاب خدا و اهل بيتم ). بر ايشان پيشی نگيريد که از هم پاشيده و پراکنده خواهيد شد و درباره آنان کوتاهی نکنيد که به هلاکت می‌رسيد».
آنگاه پيامبر (ص) با زحمت به سوی خانه اش به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرين فرستاده الهی را بدرقه می کردند. در آخرين روزها پيامبر به علی (ع) وصيت نمود که او را غسل و کفن کند و بر او نماز بگزارد. علی (ع) که جانش با جان پيامبر آميخته بود، پاسخ داد: «ای رسول خدا، می‌ترسم طاقت اين کار را نداشته باشم».
پيامبر (ص) علی (ع) را به خود نزديک کرد. آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشير، زره و ساير وسايل جنگی خود را خواست و همه آنها را به علی سپرد.
فردای آن روز بيماری پيامبر (ص) شدت يافت اما او در همين حال نيز اطرافيان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد. سپس به حاضران فرمود: «برادر و دوستم را بخواهيد به اينجا بيايد».
ام سلمه، همسر پيامبر گفت: «علی را بگوييد بيايد. زيرا منظور پيامبر جز او کس ديگری نيست».
هنگامی که علی (ع) آمد، پيامبر به او اشاره کرد که نزديک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بيهوش شد. با مشاهده اين وضع، نواده‌های پيامبر (ص) حسن و حسين (ع) به شدت گريستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی (ع) خواست آن دو را از پيامبر (ص) جدا کند. پيامبر (ص) به هوش آمد و فرمود: «علی جان آن دو را واگذار تا ببويم و آنها نيز مرا ببويند، آن دو از من بهره گيرند و من از آنها بهره گيرم».
سرانجام پيامبر (ص) هنگامی که سرش بر دامان علی (ع) بود، جان به جان آفرين تسليم کرد. 

به یاد امام حسن مجتبی علیه السلام 
ابو محمد حسن بن علی بن ابیطالب امام دوم شیعیان. می گویند شبیه ترین سیما به پیامبر و اندامی چون پدرش داشت.او ثمره پیمان زناشویی علی و فاطمه دخت نبی اسلام بود که در سال سوم هجرت در پانزدهم ماه رمضان دیده به جهان گشود.
رسول گرامی اسلام گفته است:هرکس حسن و حسین را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است و هرکس آنان را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.اجماع همه علمای مسلمان بر این است که آیه:"قل لا اسئلکم علیه اجرا الا موده فی القربی"من از شما چیزی نمی خواهم مگر دوستی خاندانم را، در وصف خانواده دخت نبی اسلام، همسرش و فرزندان آنان است.هچنین همه مسلمانان بر تصدیق آیه تطهیر:"انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت" که خداوند اراده کرده است تا از شما خاندان نبی زشتی و پلیدی را دور سازد،بر وی ساری است.
پیامبر، او و حسین برادرش را بسیار دوست می داشت تا جایی که چندین بار در تاریخ نقل شده که هنگامی که او با برادرش که کودکانی بیش نبودند به مسجد می آمدند و پیامبر در منبر مشغول وعظ و خطابه بود،کلامش را قطع می کرد تا آن دو را در آغوش بگیرد و دوباره بر منبر می رفت و خطابه را ادامه می داد.
حسن بن علی با انکه کمتر ازهشت سال از عمرش را با محمد پیامبر(ص) سپری کرد اما در همان هشت سالگی شاهدی بر پیمان جدش با قبیله ثقیف بود.او در زمان عثمان خلیفه سوم در فتح شمال افریقا و طبرستان(شمال ایران) مشارکت داشت.هم چنین در نبرد های صفین(بر علیه معاویه) ، جمل(به رهبری عایشه ام المومنین و طلحه و زبیر اصحاب پیامبر)و خوارج در دوره خلافت پدرش حضور داشت.
پس از شهادت امام علی مردم کوفه با او بیعت کردند. او کمتر از هفت ماه زمامداری جامعه اسلامی را بر عهده داشت و برای آنچه که خود وی به عنوان ضرورت حفظ خون مسلمانان ذکر کرده است حکومت را با شرایطی و بر ساس پیمان نامه ای به معاویه مصالحه کرد.
بر اساس این شرایط:" واگذاری خلافت مسلمانان به معاویه برای اداره جامعه اسلامی بر اساس کتاب خدا و وسیره محمد پیامبر(ص) صورت گرفت و از جمله اینکه حکومت بر مسلمانان پس از معاویه به حسن و برادرش حسین می رسد.معاویه باید نسبت به پایان دادن به دشنام دادن به علی در منابر و مساجد پایان دهد.یاران علی و دوستداران او از آزار و گزند در امان باشند و آنان را به اجبار به انجام کاری وادار نسازند."
برخی از حکمت های امام حسن :
0 در تنبیه و مجازات عجله نکنید بلکه همیشه فرصتی را برای عذرخواهی و جبران باقی گذارید.
0 سه چیز موجب هلاکت است:نخوت، آز و حسادت.
0 اگر مستحبات موجب از دست رفتن واجبات می شود باید آن را ترک کرد.
0 بر آورده نشدن نیاز آدمی بهتر از درخواست از دیگران.
0 فرصت ها به سرعت ابر می روند اما به کندی باز می گردند.
او در طول حیاتش 9 همسر برگزید و 15 فرزند به دنیا آورد و در سال 50 هجری به دست همسرش جعده بنت اشعث مسموم شد. مروان بن حکم از دشمنان آن حضرت پس از رحلتش گفت: کسی را چون او حلیم و کریم ندیده ام.

در سوگ امام رضا علیه السلام

اباصلت هروی غلام امام رضا علیه السلام می گوید:
من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم. به من فرمود:« ای اباصلت! داخل این قبّه ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور.»
من رفتم و خاک ها را آوردم.
امام خاک‌ها را بویید و فرمود:« می‌خواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگ‌های خراسان را بیاورند، نمی توانند آن را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود.
بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند. این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن. آنها نان را می خورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود. در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو می‌آموزم بخوان. همه‌ی آب‌ها فرو می روند. همه‌ی این کارها را در حضور مأمون انجام ده.»
سپس فرمود:« ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.»

فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود.
با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.»
امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.»
مأمون گفت:« از این انگور میل کنید.»
امام فرمود:« مرا معذور بدار.»
مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد.
امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست.
مأمون پرسید:« کجا می روید؟»
فرمود:« همان جا که مرا فرستادی.»
سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند.»
سپس در بستر افتاد.

من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است.
جلو رفتم و عرض کردم:« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود.»
فرمود:« آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.»
پرسیدم:« شما کیستید؟»
فرمود:« من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم.»
سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو!»
تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید.
حضرت جواد علیه السلام خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید.

درود خدا بر آنان باد.


ارسال شده در مورخه: 7-9-1395