خوش خلقی و جدیت یا بخشش و قانون مداری دو ویژگی است که گاهی در نظر عدهای در تضاد با هم هستند. عدهای تصور میکنند که شخص خوش خلق، کسی است که هیچگاه در هیچ امری جدی و قاطع نباشد و فرد جدی و قاطع را شخصی بیاخلاق و نامهربان میدانند. این تصور از آنجایی نشأت میگیرد که قاطعیت و خشم، حتی و مهربانی دلیل و منشا اصیل نداشته باشد و از خواستهها و امیال یک شخص سرچشمه گیرد. اگر حرکات و اعمال و سخنان یک فرد منشأ واحد و الهی داشته باشد، آن فرد در عین مهربانی و رحیم بودن، قاطع و حتی گاهی در نظر عدهای خشن تصور میشود.
رسول خدا شخصی است که به اعتراف تمامی متفکرین منصف دنیا، در اوج مهربانی و عطوفت، در مواردی قاطع و غیر قابل نفوذ است. قرآن کریم رسول خدا را فردی مهربان و رئوف معرفی میکند و میفرماید: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ؛ به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوشخوی و مهربان هستی، اگر تندخو و سخت دل میبودی از گرد تو پراکنده میشدند (آل عمران ۱۵۹)
بخششهای رسول خدا در تاریخ بیشمار است؛ از بخشش قاتل حضرت حمزه، مدافع عزیز پیامبر تا ماجرای فتح مکه. در ماجرای فتح مکه زمانی که مسلمانان بعد از سالها ازار و اذیت و سختی و تحقیر و... و رسیدن هرگونه بدی از سوی کافران و مشرکان، مکه را فتح کردند و زمانی که یکی از فرماندهان سپاه حضرت این روز را به روز انتقام معرفی میکند، این رسول خداست که این روز را روز عفو عمومی و روز مرحمت بیان میکنند. این عفو شامل حال همه میشود؛ حتی کسانی که تصور این عملکرد را هم نداشتند.
در مورد برخورد با اسرا هم تاریخ نمیتواند مهربانی و لطف رسول خدا را نسبت به کفار نادیده بگیرد. آنجا که در تاریخ ثبت است که بعد از اعلام دستور پیامبر مبنی بر مهربانی با اسرا، یاران رسول خدا اول اسرا را سیر میکردند و بعد خود غذا میخوردند. مهربانی رسول خدا در خانه و در بین نزدیکان و با دوستان هم که خود حدیث مفصلی است. اما این سیره مهربانی رسول خدا امری احساساتی نیست بلکه این مهربانی در اثر کمال شخصیت رسول خدا و انسان کامل بودن ایشان است.
نتیجه این کمال شخصیت و انسان کامل بودن در جایی هم ضرورتا، قاطعیت و جدیت و نفوذ ناپذیری و عدم تغییر و تبدل در رای و حکم است. پیامبر در اجرای حدود الهی جدیت خاصی داشتند. البته در مواردی که حکم شخصی بود، سعی در منصرف کردن وی میکردند. روایتی در کتب شیعه و سنی نقل شده است که شخصی به نام ماعز بن مالک خدمت پیامبر (ص) رسید و گفت: من زنا کردهام. نبى مکرم اسلام صورت از او برتافتند، ماعز از طرف دیگر آمد و دوباره اقرار کرد، پیامبر دوباره صورتشان را برگرداندند و اعتنا نکردند. سپس براى بار سوم رو به پیامبر کرد و گفت: یا رسولالله! من زنا کردهام، عذاب دنیا آسانتر از عذاب آخرت است. پیامبر مکرم اسلام از مردم پرسیدند: آیا بیمارى یا جنونى بر این شخص مستولى نیست، در جواب گفتند: نه، ماعز براى بار چهارم بر زناى خویش اقرار کرد. با تمام شدن چهار اقرار، حضرت حکم رجم او را صادر کردند. اصحاب حفرهاى حفر کرده و شروع به سنگسار کردند. بعد از برخورد سنگ، ماعز از حفره خارج شده و فرار کرد که زبیر با استخوان شترى به او زد و او را دست بسته براى سنگسار برگرداند. قضیه را به پیامبر مکرم اسلام خبر دادند. ایشان فرمودند: بعد از فرار از حفره چرا رهایش نکردید؟ سپس فرمودند: اگر گناه خویش را پنهان مىداشت و توبه مىکرد، براى او بهتر بود.
اما پیامبر در برخورد با مفسدین اقتصادی بسیار قاطع بودند و هیچ چیز را مانع این برخورد نمیدیدند. زنی به نام فاطمه مخزومیه، که از قبیله بنی مخزوم بود، مرتکب سرقت شد، و جریان به سمع مبارک پیامبر (ص) اکرم رسانده شد و برای حضرت ثابت شد که حکم آن، قطع انگشتان دست راست وی است. سران قبیله بنی مخزوم دیدند که اجرای حکم، بزرگترین سرشکستگی و سرافکندگی برای قبیله آنهاست. در فکر چاره افتادند و با هم مشورت کردند، و چنین به نتیجه رسیدند که اسامة بن زید، ندیم پیامبر (ص) اکرم و نزدیکترین شخص میباشد، او را دیدند تا در محضر پیامبر (ص) شفیع گردد، اسامه به محضر آن حضرت آمد و اظهار شفاعت نمود، پیامبر (ص) خشمگین شده و با تندی به او فرمود: ای اسامه! تو میخواهی یکی از حدود الهی تعطیل شود، و برای تعطیل شدن قانون خدا، میخواهی شفاعت کنی؟! آنگاه حضرت در مسجد رفت و برای مسلمانان خطابهای خواند، از جمله اینکه فرمود: مردمی که پیش از شما زندگی میکردند از این رو به هلاکت رسیدند و شیرازه ملّیت آنان از هم گسیخت و پاره شد که هرگاه اگر در میانشان افراد صاحب نفوذ و دارای منزلت اجتماعی مرتکب خلاف میشد، قانون در مورد او اجرا نمیشد، ولی اگر افراد ضعیف جامعه مرتکب عمل خلاف میشد فوراً قانون در مورد آنها اجرا میشد، سوگند به خدا اگر دخترم فاطمه (س) دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد.»
ایشان در مجازات خائنین سیاسی هم بسیار قاطع بودند. در ذیل تفسیر آیه ۳۳ سوره مائده امده است: در شأن نزول این آیه چنین نقل کردهاند که: جمعى از مشرکان خدمت پیامبر آمدند و مسلمان شدند، اما آب و هواى مدینه به آنها نساخت، رنگ آنها زرد و بدنشان بیمار شد، پیامبر ص براى بهبودى آنها دستور داد به خارج مدینه در نقطه خوش آب و هوایى از صحرا که شتران زکات را در آنجا به چرا مىبردند، بروند و ضمن استفاده از آب و هواى آنجا، از شیر تازه شتران به حد کافى استفاده کنند. آنها چنین کردند و بهبودى یافتند اما به جاى تشکر از پیامبر، چوپان هاى مسلمان را دست و پا بریده و چشمان آنها را از بین بردند و سپس دست به کشتار آنها زدند و شتران زکات را غارت کرده و از اسلام بیرون رفتند. پیامبر دستور داد آنها را دستگیر کردند و همان کارى که با چوپانها انجام داده بودند به عنوان مجازات درباره آنها انجام شد. یعنى چشم آنها را کور کردند و دست و پاى آنها را بریدند و کشتند تا دیگران عبرت بگیرند و مرتکب این اعمال ضد انسانى نشوند، آیه فوق در باره این گونه اشخاص نازل شد و قانون اسلام را در مورد آنها شرح داد. همچنین پیامبری که با اسرا دستور مهربانی داده بود بعد از جنگ بدر دستور اعدام دو تن از سران کفار را دادند و در یکی از جنگها هم زمانی که فردی برای بار دوم اسیر شده بود، چون پیمان خود را مبنی بر عدم حضور دوباره در جنگ را شکسته بود دستور اعدامش را دادند.
حضرت در برخورد با نفاق هم بسیار قاطعانه برخورد می کردند. در ماجرای مسجد ضرار آمده است که پیامبر زمانی که دیدند عدهای از مسجد برای اعمال ضد اسلام استفاده میکنند، با وجود احترام خاص مسجد، دستور تخریب مسجد ضرار را دادند. ماجرای سمره بن جندب نیز یکی دیگر از موارد قاطعیت رسول خداست. سمُرة بن جندب درجوار خانه مردی از انصار، درخت خرمائی داشت که راه عبور آن، از داخل ملک مرد انصاری میگذشت. سمره برای سرکشی به آن درخت و انجام امور آن به کرّات، سرزده وارد ملک مرد انصاری شده و بدین ترتیب باعث مزاحمت خانواده آن مرد میشد. مرد انصاری به سمره گفت که: توسرزده وارد ملک من میشوی و ممکن است خانواده من در وضعیتی باشند که تو نباید آنها را ببینی، من خواهشم این است که هروقت آمدی اعلام و استیذان نما، تا اهل خانه من مطلع باشند. سمره گفت: من از میان خانه تو به سوی باغ خود میروم و چون حق عبور دارم، لزومی به اجازه نمیبینم. مرد انصاری مجبور شد به محضر پیامبر اسلام (ص) شکایت نماید. حضرت سمره را خواست و گفت: بعد از این، هنگام عبور، اجازه بگیر و اعلام کن! سمره گفت: این کار را نخواهم کرد. حضرت فرمود: از این درخت دست بردار و به ازای آن درخت دیگری با همان اوصاف به تو میدهم، سمره قبول نکرد؛ تا حضرت تعداد را بالا برد و تا ده درخت رساند، باز سمره نپذیرفت و در پایان به او وعده معنوی هم داد؛ ولی قبول نکرد. حضرت فرمود: یعنی تو مرد ضرر زنندهای هستی و کسی نباید به مؤمن ضرر بزند. بعد حضرت به آن مرد انصاری دستور داد برو آن درخت را بکن و دور بینداز.
این ها، نمونههایی بود از برخورد قاطع رسول خدا با اشخاص اصلاح ناپذیر یا افرادی که طبق قانون الهی مشمول حد بودند. این اخبار و ماجراها در کنار رحمانیت پیامبر یک نکته را میرساند که دین، زمانی که مبتنی بر کلام خدا باشد و مستلزم تسلیم در برابر خدا باشد هم در آن باید در اوج رحمانیت بود و هم در اوج قاطعیت، انجا که خدا میخواهد و میفرماید. در نتیجه مسلمان باید جاذبه داشته باشد تا جهان چهره اسلام را چهرهای تروریست پرور نبیند و هم دافعه؛ تا اسلام تسامحی و بیاثر در مسیر اهداف دشمنان رشد نکند.
ادامه اخبار با موضوع عمومی
به منظور ارائه خدمات بهتر، هرگونه پیشنهاد و انتقاد سازنده خود را با ما در میان بگذارید